خشونت، قساوت، بی رحمی، سبعیت سایر معانی: شناعت، پرستمی، ستم بسیار، عمل شنیع، کار قساوت آمیز
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گناه، جرم، جنایت، بزه، تبه کاری، تقصیر، بدکاری سایر معانی: بزهکاری، فژاکن، لغزش (اخلاقی)، (عامیانه) قابل تاسف، دریغ آمیز، جای تاسف [حقوق] جنایت، جرم، تبهکاری
زشتی، شناعت، وقاحت، رسوایی، اشکاری سایر معانی: بدی فاحش، قباحت، flagrance اشکاری
عظمت، سربزرگی، فرهی، سرافرازی سایر معانی: بزرگی، بزرگ منشی، زیادی، بسیاری
عظمت، زیادی، بیکرانی سایر معانی: بزرگی زیاد، سترگی، نهماری، گتی، تنومندی، پهناوری، بی پایانی [ریاضیات] بی کرانی، زیادی
هتک حرمت، تخطی، از جا در رفتن، بی حرمت ساختن، بی عدالتی کردن سایر معانی: کار خشونت آمیز، عمل شنیع، تعدی، ظلم، شناعت، خشونت، توهین شدید، خوار داشت، اهانت، خشم شدید (در نتیجه ی توهین و غیره)، ...
بی شرفی، بیحرمتی، تجاوز، افراط
شگفتی، اعجوبه، چیز غیر عادی، بسیار زیرک سایر معانی: نابغه، چمراس، فرهمند، هرچیز معجزه آسا یا شگفت انگیز، (جمع) عجایب [کامپیوتر] اعجوبه، پرادیجی - سرویس قابل دسترس و آماده برای کاربران کامپیو ...
ننگ اوری، رسوایی، عار، قباحت، زشتی
اندازه، قالب، قد، سایز، چسبزنی، میزان، مقدار، بر اورد کردن، اهار زدن سایر معانی: (جامه و کفش و کلاه و غیره) اندازه، بزرگی، زیادی، کلانی، رشد، شماره، تعداد، (عامیانه) وضع، به اندازه ی خاصی در ...