بیزاری، دل تنگی، خستگی، ملالت سایر معانی: احساس بیهودگی و پوچی، بی حوصلگی، بی دل و دماغی، (روحی) گرفتگی، زیست بیزاری، پوچی زدگی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نارضایتی، ناخشنودی، ناخرسندی، عدمرضایت سایر معانی: نارضایی، ناخوش دلی، مایه ی نارضایی
رکود، بیهودگی، بی حرکتی، تنبلی، ناکنش، بی اثری، بی حالی، بی کاری سایر معانی: ناکنشوری، عدم فعالیت، کاهلی، ناکنایی، بدون فعالیت، سستی، سکون، فعال، در حال کار، در حال عمل
صدای یکنواخت، تکرار هماهنگ، یک نواخت سایر معانی: یک جور بودن (سبک یا طرز یا رنگ و غیره)، قرائت یا نیایش با صدای یکنواخت، (تکرار صوت بخصوص یا ادای واژه ها با نوای یکنواخت) یکنواختی، (موسیقی) ...
یک نواختی، بی تنوعی
بیزاری، دل تنگی، خستگی، ملالت، یکنواختی سایر معانی: طاقت فرسایی