فرا گرفتن، قورت دادن، غرق کردن در، توی چیزی فرو بردن سایر معانی: احاطه کردن، گرفتار شدن، درگیر شدن، گیرانداختن، غوطه ورساختن، خروشان کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جلب کردن، اشغال کردن، درشت نوشتن، احتکار کردن سایر معانی: (توجه و غیره را کاملا به خود) معطوف کردن، جذب، به سوی خود کشیدن، به خود جلب کردن، گیرایی داشتن، (سابقا) با حروف درشت نوشتن (اسناد و ...
فرو رفتگی سایر معانی: نشست، حس فرورفتگی یاضعف درنتیجه گرسنگی، کنش، حفر [عمران و معماری] فرو نشست [زمین شناسی] فرورفتگی ،حفر،استهلاک ،نشست [صنعت] نزول کردن، مستهلک شدن [نساجی] غوطه وری ...
پوشاندن، مخفی کردن، غوطه ور ساختن، زیر اب کردن، در اب فرو بردن سایر معانی: (در آبگونه) فروبردن، زیر آب کردن، ناغوش کردن، غوطه ور کردن، (در آبگونه) فرو رفتن، زیر آب رفتن، سیل زده کردن، (با آب ...