sinking
معنی
فرو رفتگی
سایر معانی: نشست، حس فرورفتگی یاضعف درنتیجه گرسنگی، کنش، حفر
[عمران و معماری] فرو نشست
[زمین شناسی] فرورفتگی ،حفر،استهلاک ،نشست
[صنعت] نزول کردن، مستهلک شدن
[نساجی] غوطه وری
سایر معانی: نشست، حس فرورفتگی یاضعف درنتیجه گرسنگی، کنش، حفر
[عمران و معماری] فرو نشست
[زمین شناسی] فرورفتگی ،حفر،استهلاک ،نشست
[صنعت] نزول کردن، مستهلک شدن
[نساجی] غوطه وری
دیکشنری
غرق شدن
اسم
depression, sinking, fovea, notch, concavity, fossaفرو رفتگی
ترجمه آنلاین
غرق شدن