طالب، رشک برنده سایر معانی: رقابتگر، هماوردگر، پیشی جوی، برتری خواه، (مهجور) حسود، هم چشمی کننده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ازروی هم چشمی
با لرزش، باتحریر
رقابتی، قابل رقابت، مسابقهای سایر معانی: (شخص) اهل رقابت، هماوردگر، کوشش گرای، هماوردی، (کالا و قیمت و غیره) مقرون به صرفه، ارزان، رقابت آمیز، سبقت جو [حسابداری] قابل رقابت [فوتبال] رقابتی ...
جعلی، بدلی، تقلیدی سایر معانی: سرمشقی، والوچی، مانشی، مقلد، (هنرمند) تقلید درآر، مقلدانه، مصنوعی، ساختگی، ناسره
تشنجی، نامنظم رونده سایر معانی: وابسته به حرکت لقوه مانند یا ناگهانی، لقوه ای، پر تکان، (گوشت تراشه شده و خشکانده شده در آفتاب یا گرمخانه به ویژه گوشت گاو) گوشت خشک، متناوب، خشکانده شده در ا ...