competitive
معنی
رقابتی، قابل رقابت، مسابقهای
سایر معانی: (شخص) اهل رقابت، هماوردگر، کوشش گرای، هماوردی، (کالا و قیمت و غیره) مقرون به صرفه، ارزان، رقابت آمیز، سبقت جو
[حسابداری] قابل رقابت
[فوتبال] رقابتی
سایر معانی: (شخص) اهل رقابت، هماوردگر، کوشش گرای، هماوردی، (کالا و قیمت و غیره) مقرون به صرفه، ارزان، رقابت آمیز، سبقت جو
[حسابداری] قابل رقابت
[فوتبال] رقابتی
دیکشنری
رقابتی
صفت
competitiveرقابتی
competitiveقابل رقابت
contesting, competitiveمسابقهای
ترجمه آنلاین
رقابتی
مترادف
aggressive ، ambitious ، antagonistic ، at odds ، combative ، competing ، cutthroat ، dog eat dog ، emulous ، killer instinct ، killer ، opposing ، rival ، streetwise ، vying