بر انگیختن، تحریک کردن، انگیختن، تهییج کردن سایر معانی: انگیزاندن، بشولاندن، ترغیب کردن، به شوق آوردن، سر ذوق آوردن، به جنب و جوش در آوردن، (پزشکی) انگیختن، کنشور کردن، (اندام و غیره را) فعا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دیر، کند، تنبل، کندرو، دارای تاخیر سایر معانی: دیرآیند، کم سرعت، آهسته، آهسته رو، بطی، دیر اینده، سست
متحد کردن، وصلت دادن، بهم پیوستن، ترکیب کردن، یکی کردن، متفق کردن سایر معانی: متحد کردن یا شدن، به هم پیوستن، یکی کردن یا شدن، هم پیوند کردن یا شدن، یگانستن، متصل کردن یا شدن، وصل کردن یا شد ...
اثر افزایش پایداری همتافت چنگالهای در مقایسه با همتافت تکدانۀ مشابه [شیمی]
واژههای مصوب فرهنگستان
هر بیماری در انسان که ناشی از تابِ ناصحیح پروتئین باشد [زیستشناسی - پروتگانشناسی]
تنالگانی که با تنالگانی دیگر مرتبط است، ولی از نظر سلسلهمراتب تابع آن نیست [علوم کتابداری و اطلاعرسانی]
حملهای به فرانمای کلید که در آن مهاجم با انتخاب رابطۀ بین چند کلید و دسترسی به توابع رمزگذاری متناظر در پی یافتن کلید است [رمزشناسی]
ویژگی فرد دارای احساس نشاطزدگی [روانشناسی]