زشتی، شناعت، وقاحت، رسوایی، اشکاری سایر معانی: بدی فاحش، قباحت، flagrance اشکاری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زشت، اشکار، انگشت نما، وقیح، برملا سایر معانی: بسیار بد، زننده، شرم آور، وقیح (وقیحانه)، قبیح (قبیحانه)، شنیع، فاحش، رسوا
دارای نور زننده، پرتابش، پر زرق و برق، پر جلال، دارای نور و تزیینات زیاده از حد، جلف، (نگاه) حاکی از خشم، (تداعی منفی) پرواضح، اظهر من الشمس، چشمگیر، خیره، شوخ، زیاددرخشان، خیره کننده، خودنم ...
هیولا سایر معانی: (به طور نابهنجار) بزرگ، ستهم، عظیم، سترک، غول آسا، غول پیکر، ژنده، مهیب، هیولا مانند، هولناک، سهمگین، وحشت انگیز، شبست، شیطانی، اهریمنی، ددمنش، ددمنشانه، بسیاربد، دیو سیرت، ...
بی شرفی، بیحرمتی، تجاوز، افراط