flagrant
معنی
زشت، اشکار، انگشت نما، وقیح، برملا
سایر معانی: بسیار بد، زننده، شرم آور، وقیح (وقیحانه)، قبیح (قبیحانه)، شنیع، فاحش، رسوا
سایر معانی: بسیار بد، زننده، شرم آور، وقیح (وقیحانه)، قبیح (قبیحانه)، شنیع، فاحش، رسوا
دیکشنری
آشکار
صفت
hideous, flagrant, smoking roomوقیح
ugly, hideous, bad, obscene, bawdy, flagrantزشت
flagrantبرملا
conspicuous, egregious, flagrantانگشت نما
clear, manifest, obvious, plain, apparent, flagrantاشکار
ترجمه آنلاین
آشکار
مترادف
arrant ، atrocious ، awful ، bare faced ، bold ، brazen ، capital ، conspicuous ، crying ، disgraceful ، dreadful ، egregious ، enormous ، flagitous ، flaming ، flashy ، glaring ، grody ، gross ، hanging out ، heinous ، immodest ، infamous ، noticeable ، notorious ، obvious ، open ، ostentatious ، out and out ، outrageous ، rank ، scandalous ، shameful ، shameless ، shocking ، stick out like sore thumb ، striking ، undisguised ، wicked