اختصاص [اقتصاد] کنار گذاشتن منابع برای استفاده در موارد خاص در آینده
واژههای مصوب فرهنگستان
مشاهده کردن، دیدن، هان، اینک، ببین سایر معانی: نگریستن، نظاره کردن، در مدنظر گرفتن، (حرف ندا) بنگر، هان، در وجه امری ببین، اینک
دیکشنری انگلیسی به فارسی
برتری، تشخیص، سر بلندی، امتیاز، تمیز، فرق، رجحان، ترجیح سایر معانی: تمایز، تفاوت، ناسانی، فرور، جدا شناخت، ناهمگونی، وجه تمایز، نشان امتیاز، برجستگی، فضل، تشخص، ممتازی، افتخار، درجه [ریاضیات ...
ترکیب، جنبه، خط، خاصیت، چهره، خصیصه، خصوصیات، طرح صورت، ریخت، نمایان کردن، بطور برجسته نشان دادن سایر معانی: (در اصل) قیافه، شکل، نما، ظاهر، دیس، نمایه، اندام، (جمع) سیما، پک و پوز، وجنات (و ...
نشان، علامت، نشان افتخار، نشان رسمی، مدال رسمی سایر معانی: (ارتش) جغه، جیغه، آرم نظامی، فر، نشان رسته یا گروه، (جمع) نشان ها، مدال ها، علامات، علائم ونشانهای مشخص کننده هرچیزی