طلاق [روانشناسی] پـــایـــان دادن بـه یــک ازدواج بهصورت قانونی
واژههای مصوب فرهنگستان
طلاق [علوم سلامت] پـــایـــان دادن بـه یــک ازدواج بهصورت قانونی
گریز، فرار، ترک خدمت، بی وفایی سایر معانی: ترک، رها (سازی)، فرار (از خدمت ارتش یا انجام وظایف)، قال گذاری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جدایی، انفصال، نفاق، جدا شدگی، عدم اتفاق سایر معانی: ناهم بستگی
جدا کردن، باهم بیگانه کردن، نفاق انداختن سایر معانی: غیرمتحد شدن یا کردن، ناهمبسته شدن یا کردن، (از هم) جدا کردن یا شدن، بخش شدن، منفصل شدن یا کردن، چند پارچه شدن یا کردن، نفاق افکنی کردن، د ...
ترسویى، نامردى، پستى، ارتداد، برگشتگى
تفویض کردن، دست کشیدن، مستعفی شدن، کناره گرفتن، استعفا دادن از سایر معانی: استعفا دادن، کناره گیری کردن، صرفنظر کردن، دست برداشتن، چشم پوشیدن، سپردن، واگذار کردن، (معمولا با: -self) رضایت دا ...
جدایی، تفکیک، فراق، انفصال، دوری، مفارقت سایر معانی: جداسازی، دسته بندی، دسته دسته سازی، سواکردن، دوری از معشوق یا عزیزان، انشعاب، تفرقه، انتزاع، اعتزال، (خدمت به ویژه در ارتش) انفصال، اخراج ...