[حسابداری] مجموعه متنوع اوراق بهادار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مناسب، در خور، همه فن حریف، جور شده سایر معانی: گوناگون، از جورهای مختلف، به رنگ ها و اندازه ها (و غیره)ی مختلف ولی از یک نوع، دسته بندی شده، همسر، یار [زمین شناسی] ناجور مناهماهنگ طبقه بندی ...
متغیر، شطرنجی، پیچازی، دارای تحولات سایر معانی: متنوع، پر پستی و بلندی، پر ماجرا، خانه خانه، گوناگون (به ویژه از نظر رنگ)، پر الوان، رنگارنگ، پر ماجرا a checkered life زندگی پرفراز و نشیب ...
تغییر ناپذیر، ثابت، نامتغیر، یک نواخت سایر معانی: دگرش ناپذیر، نادگرسان، دامند [ریاضیات] نامتغیر، تغییر ناپذیر، پایا، ثابت، استوار، بی تغییر، پابرجا
مزرعهداری متنوع [کشاورزی - زراعت و اصلاح نباتات] نگهداری و پرورش حیوانات و کشت چند محصول گیاهی در یک مزرعه بهطور همزمان ...
واژههای مصوب فرهنگستان
چند شکلی، بسیار شکل سایر معانی: چند دیس، چند ریخت، بسیار شکلی [ریاضیات] چندشکلی، چندصورتی
اونیفورم، یک شکل، متحد الشکل، یک ریخت، یکسان، یک دست، یک نواخت، یک نواخت کردن سایر معانی: ثابت، بی تغییر، یکجور، همجور، مشابه، مثل هم، متشابه، هم شکل، تکدیس، همدیس، همگونه، لباس متحدالشکل (م ...
مختلف، متنوع، گوناگون، غیر متجانس، چندین، چند تا، جورواجو سایر معانی: چندسان، متفاوت، بسیارگان، رنگارنگ، الوان، چندرنگ، چندجنبه ای، چندبخشی، چندگونه، رجوع شود به: variant [برق و الکترونیک] م ...