پریشان کردن، پراکنده کردن، متفرق کردن، متفرق ساختن، پریشان شدن سایر معانی: (از هم باز و پراکنده شدن یا کردن) پاشاندن، پراکندن، فراپاش کردن، پاشیدن، پخش کردن، از هم پاشاندن، متفرق کردن (به وی ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فاز پراکنده [خوردگی] فازی از یک سامانه، شامل ذرات یا قطرات مادهای که در فاز دیگر پراکنده میشود
واژههای مصوب فرهنگستان
فاز پراکنده [شیمی] فازی از یک سامانه، شامل ذرات یا قطرات مادهای که در فاز دیگر پراکنده میشود
[نساجی] فاز دیسپرس شده - قسمت دیسپرس شده - ماده پخش شده در یک مایع
[کامپیوتر] پردازش اطلاعات به صورت توزیعی
[زمین شناسی] عنصر پراکنده عنصری که معمولاً آنقدر کم یاب و غیر متمرکز است که سازنده اصلی کانی محسوب نمی شود و در نتیجه، آن عنصر عمدتاً به عنوان اجزای عناصر فراوان تر ظاهر می شود .
[معدن] عناصر پراکنده (ژئوشیمی)
[شیمی] فاز پاشیده، فاز ناپیوسته [زمین شناسی] فاز پراکنده مواد کلوئیدی معلق در یک فاز دیگر که به عنوان محیط پراکندگی شناخته می شود .
[آمار] بیش پراکنده
بسپراکنده [مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] ویژگی بسپاری که مولکولهای آن وزنهای مولکولی متفاوت دارند
افشانده، منتشر شده، افشاندن، منتشر کردن، پخش کردن، پراکنده کردن سایر معانی: پراکندن، (به هر سو) پاشیدن، اشاعه کردن، نشت کردن، (فیزیک) پخشیدن، پخش کردن یا شدن، (غیر متراکم یا غیر متمرکز) پراک ...
غایب شدن، ناپدید شدن، نابود شدن، پیدا نبودن، ناپیدا شدن سایر معانی: ناپدید کردن یا شدن، ناآشکار کردن یا شدن، نامریی کردن یا شدن، محو شدن، از بین رفتن، معدوم شدن، از میان برداشته شدن، برچیده ...