تقلیل یافته، کاسته، کاهیده سایر معانی: کاسته شده، کوچک شده، خفیف (یا تحقیر) شده، (موسیقی) کاسته (به مقدار یک نیم گام)، adj : تقلیل یافته
دیکشنری انگلیسی به فارسی
درست، تمام، سراسر، بی عیب، دست نخورده، یکتیع سایر معانی: کامل، مطلق، محض، سراپا، آزگار، گشت، سرتاسر، همه، قاطبه، همگی، یکپارچه، یک تکه، یکی، تک، ناب، یکدست، خالص، بی غش، دربست، یک سر، سالم، ...
(حقوق) شرایط مخففه [حقوق] کیفیات مخففه
معمارى : کاهیده [برق و الکترونیک] کاهیده، کاهش یافته [ریاضیات] تقلیل داده شده، کاهش یافته، ساده شده، مخفف، تقلیل یافته
محصور، منحصر، در مضیقه سایر معانی: (منطقه) ممنوعه، کرانبسته، محدود، واپاد شده، کنترل شده، تحت نظارت [حسابداری] محدود شده [ریاضیات] محدود شده
خلاصه، کوچک، کوتاه، موجز، غیر کافی، کمتر، قاصر، کسردار، بی مقدمه، مختصر، اتصالی پیدا کردن سایر معانی: کوتاه (کم بلندی)، کوتاه (کم درازا)، کم، کوتاه (کم مدت)، کم زمان، زودگذر، (حافظه) ناپایا، ...
اسم مفعول فعل: shrink، چوروک شدن، جمع شدن، منقب شدن، کوچک شدن
بریده نشده، قطع نشده، از هم جدا نشده سایر معانی: (به ویژه کتاب) صفحه بری نشده، حاشیه بری نشده، (جواهر) نتراشیده، تراش داده نشده [نساجی] نبریده-بریده نشده
خشکیده، چروکیده، پلاسیده سایر معانی: (به ویژه پوست انسان) چروکیده، پرچین و چروک، ورچلسکیده، خشک و پلاسیده، خشک و پلاسیده his grandfather's wizened hands دستهای خشک و چروکیدهی پدربزرگش wizene ...
فاصلۀ درست یا بزرگی که یک نیمپردۀ کروماتیک (chromatic) کاهش یافته باشد [موسیقی]
واژههای مصوب فرهنگستان