معنی

خشکیده، چروکیده، پلاسیده
سایر معانی: (به ویژه پوست انسان) چروکیده، پرچین و چروک، ورچلسکیده، خشک و پلاسیده، خشک و پلاسیده his grandfather's wizened hands دستهای خشک و چروکیدهی پدربزرگش wizened apples سیبهای پلاسیده

ترجمه آنلاین

گیج شده

مترادف

متضاد

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.