short
معنی
سایر معانی: کوتاه (کم بلندی)، کوتاه (کم درازا)، کم، کوتاه (کم مدت)، کم زمان، زودگذر، (حافظه) ناپایا، ضعیف، رک و گستاخ، کم حرف تا سرحد بی ادبی، زود خشم، زود رنج، زود...، کمتر از حد لازم، دارای کمبود، کوتاهتر از حد لازم، پوسته پوسته شونده، ترد، شکننده، - شکن، کوتاه مدت، فیلم کوتاه (معمولا کمتر از 30 دقیقه)، (جمع) شلوار کوتاه، شورت، ناگهان، غفلتا، به طور خلاصه، لب کلام، با شگفتی، در تعجب، (بازرگانی) سلف فروشی کردن، سلف فروختن، (آواشناسی) کوته آوا، (هجا در شعر انگلیسی) بی تکیه (در برابر: با تکیه accentual)، (مردانه) زیرشلواری (underpants هم می گویند)، رجوع شود به: short circuit، گستاخانه، با گستاخی، بی ادبانه، مخفف، کوتهواره، باقی دار، شلوار کوتاه، تنکه، یکمرتبه، پیش از وقت، ندرتا، کوتاه کردن، برق اتصالی پیدا کردن
[سینما] فیلم کوتاه - فیلم کوتاه 5 تا 20 دقیقه
[برق و الکترونیک] کوتاه
[ریاضیات] کوتاه
[سینما] فیلم کوتاه