نامزد کردن، گماشتن، معین کردن، تخصیص دادن، برگزیدن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] رأس مشخص
علوم نظامى : اسم گذارى مجدد یکانها یا تغییر دادن شماره یکانها
منصوب کردن، گماشتن، معین کردن، تعیین کردن، برقرار کردن، واداشتن، مقرر داشتن سایر معانی: برگزیدن، گزیدن، انتخاب کردن، منصوب کردن یا شدن، (معمولا به صورت well-appointed) مزین، وعده کردن، (حقوق ...
واگذار کردن، اختصاص دادن، گماشتن، معین کردن، تعیین کردن، مقرر داشتن، بخش کردن، ارجاع کردن، قلمداد کردن، ذکر کردن سایر معانی: تخصیص دادن، کنار گذاشتن، وظیفه تعیین کردن، برگماشتن، تفویض کردن، ...
معین کردن، تخصیص دادن به، نامیدن سایر معانی: اسم خاص دادن به، نامگذاری کردن
نامیدن، حق دادن مستحق دانستن، لقب دادن، ملقب ساختن، نام نهادن سایر معانی: نام گذاردن، دارای عنوان کردن، عنوان داشتن، نامیدن (مقاله و کتاب و غیره)، ذی حق کردن، حق دادن به، محق کردن، (قانونا) ...
نشان دادن، نمایان ساختن، حاکی بودن، اشاره کردن بر سایر معانی: اشاره کردن، حاکی بودن از، نشانه بودن، دلالت کردن بر، مشعر بودن، بیان کردن، ایجاب کردن، ضروری ساختن، (پزشکی) تجویز کردن، به طور م ...
اسب اموخته، اداره کردن، ضبط کردن، سرپرستی کردن، از پیش بردن، گرداندن، مباشرت کردن سایر معانی: سامان گری کردن، مهارکردن، (حرکت چیزی را) کنترل کردن، واپاد کردن، (نادر) با دقت به کار بردن یا اس ...
[ریاضیات] خاطر نشان کردن، تذکر دادن، توجه کردن
تصریح کردن، قرار گذاشتن، پیمان بستن، قید کردن سایر معانی: (در قرارداد یا توافق نامه و غیره) قید کردن، تصریح کردن یا شدن، الزام آور کردن، (گیاه شناسی) گوشوارک دار، گوشوارکی (stipulated هم می ...
خدماتی که تماسهای خروجی را به شمارههای مشخصی محدود میکند، اما برای تماسهای ورودی محدودیتی ایجاد نمیکند [مهندسی مخابرات]
واژههای مصوب فرهنگستان