رفتار، وضع، جهت، متکا، یاتاقان، بردباری، سلوک، طاقت، زاد و ولد، زایش، نسبت، متحمل سایر معانی: سخت در آغوش گیری، (مثل خرس) دو دستی بغل کردن، طرز رفتار، روش، قیافه و طرز برخورد، سیما، مشرب، با ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حرکت، رفتار، وضع، سلوک، اخلاق، طرز رفتار، مشی سایر معانی: behavio(u)rروانشناسى : رفتاررفتار، کردار، (واکنش هر چیز نسبت به محیط خود) کنش، عمل، کارکرد [عمران و معماری] رفتار - حالت - عمل [بهدا ...
بابت، بستگی، پروا، ربط، علاقه، مربوط بودن به، دلواپس کردن، اهمیت داشتن سایر معانی: وابسته بودن به، وابستگی داشتن با (معمولا با: with)، راجع بودن به، دخل داشتن به، نگران کردن، توجه، نگرانی، د ...
راه، رفتار، طرز عمل، عنوان، قسم، سیاق، فن، نوع، سبک، چگونگی، تربیت، ادب، روش، رسوم، طرز، طریقه، طریق، سان، طور، مسلک، سلیقه سایر معانی: روال، (طرز) رفتار، خو، عادت، لحن، هنجار، (جمع) سلوک، ر ...
روانشناسى : اداب
وضع، سیما، قیافه سایر معانی: منش، طرز رفتار، ریخت، رخساره، ظاهر