concern
معنی
بابت، بستگی، پروا، ربط، علاقه، مربوط بودن به، دلواپس کردن، اهمیت داشتن
سایر معانی: وابسته بودن به، وابستگی داشتن با (معمولا با: with)، راجع بودن به، دخل داشتن به، نگران کردن، توجه، نگرانی، دلواپسی، شرکت، موسسه ی بازرگانی، کارخانه، (مسئله یا هرچیز) مورد توجه یا علاقه، موضوع، قضیه، بصورت اسم مفعول دلواپس کردن، نگران بودن
[صنعت] درگیر بودن، سروکار داشتن، سر و کله زدن
[حقوق] مربوط بودن، راجع بودن، ربط، مؤسسه، شرکت
[ریاضیات] سروکار داشتن، بحث کردن، مربوط شدن
سایر معانی: وابسته بودن به، وابستگی داشتن با (معمولا با: with)، راجع بودن به، دخل داشتن به، نگران کردن، توجه، نگرانی، دلواپسی، شرکت، موسسه ی بازرگانی، کارخانه، (مسئله یا هرچیز) مورد توجه یا علاقه، موضوع، قضیه، بصورت اسم مفعول دلواپس کردن، نگران بودن
[صنعت] درگیر بودن، سروکار داشتن، سر و کله زدن
[حقوق] مربوط بودن، راجع بودن، ربط، مؤسسه، شرکت
[ریاضیات] سروکار داشتن، بحث کردن، مربوط شدن
دیکشنری
نگرانی
اسم
relevance, relevancy, connection, concern, conjunction, tieربط
interest, concern, fondness, sympathy, penchant, attachmentعلاقه
regard, behalf, concernبابت
dependence, connection, dependency, concern, bind, congelationبستگی
fear, care, concernپروا
فعل
concernدلواپس کردن
pertain to, allude, concern, treatمربوط بودن به
matter, concern, importاهمیت داشتن
ترجمه آنلاین
نگرانی
مترادف
affair ، burden ، care ، charge ، company ، corporation ، deportment ، entanglement ، enterprise ، establishment ، field ، firm ، house ، interest ، involvement ، job ، jungle ، matter ، megacorp ، mission ، multinational ، occupation ، organization ، outfit ، shooting match ، task ، thing ، transaction ، worry ، zoo