بی پروا، بی فکر، بی ملاحظه، سهل انگار سایر معانی: بی ملاحظه (کسی که حال یا حقوق دیگران را رعایت نمی کند)، خودپسند، خودبین، بی مبالات، نافرزانه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ناهنجار، نا زیبا سایر معانی: بی ظرافت
خطر ناک سایر معانی: خطرناک
نحیف سایر معانی: دراز و لاغر، استخوانی و بلند، بلند و باریک، لندوک، درازناک، لق لقو، (گیسو) صاف و شل (بی فر و بی حالت)، (چمن و غیره) کم پشت، تنک، لاغر، خمیده، خمار
مهربان، دلپذیر، رسیده، نرم، خوش طعم، جا افتاده سایر معانی: (میوه) رسیده و آب دار، شاداب، (شراب و سرکه و غیره) رسیده، خوش طعم (نه تلخ یا ترش)، (آب و هوا یا رنگ یا نور یا صدا و غیره) ملایم، خو ...
مهربان، ملایم، خوش مزاج، معتدل سایر معانی: خفیف، کم، سبک، آرام، میانه گرای، سست [مهندسی گاز] ملایم، نرم، معتدل [نساجی] نرم - ملایم - لطیف [آب و خاک] ملایم، کم، معتدل ...
ملایم سایر معانی: به طور خفیف، به طور مختصر، کم، کمی، با ملایمت، به طور آرام، با متانت، بنرمی، بطور ملایم، بملایمت
آذینی، تزیینی، زینتی، آرایشی، تزئینی، گیاه آرایشی، گیاه تزئینی
خطر ناک، مخاطره امیز، در مخاطره سایر معانی: پر مخاطره، سیجناک
ریزه اندام سایر معانی: (زن) ریز اندام، ریزه میزه، ظریف و کوچک، کوچک، زن یا لباس کوچک اندازه
زیبا سایر معانی: زیبا
مریی، مطبوع نظر، مورد نظر سایر معانی: خوش منظر، خوش منظره، مقبول