(ایالت های مریلند و ویرجینیا و ویرجینیای غربی) مجلس نمایندگان، مجلس مقننه مقدماتی ویرجینیا ومریلند
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عامل، نماینده، مامور، وکیل، گماشته، پیشکار سایر معانی: کارگزار، امین، کنشگر، دستار، کارمند دولت، عضو سازمان دولتی، آژان، (شیمی) عامل، سازه، موجب، باعث، (عامیانه) فروشنده ی سیار، به عنوان نما ...
منصوب کردن، گماشتن، معین کردن، تعیین کردن، برقرار کردن، واداشتن، مقرر داشتن سایر معانی: برگزیدن، گزیدن، انتخاب کردن، منصوب کردن یا شدن، (معمولا به صورت well-appointed) مزین، وعده کردن، (حقوق ...
واگذار کردن، اختصاص دادن، گماشتن، معین کردن، تعیین کردن، مقرر داشتن، بخش کردن، ارجاع کردن، قلمداد کردن، ذکر کردن سایر معانی: تخصیص دادن، کنار گذاشتن، وظیفه تعیین کردن، برگماشتن، تفویض کردن، ...
قرارداد، انجمن، مجمع، هم ایش، پیمان نامه، هم ایی سایر معانی: اجلاس، کنگره، گردهمایی، نشست، چپیره، جلسه، میثاق، پیمان، توافقنامه، سنت، عرف، رسم، (جمع) آداب و رسوم، رسم هنری، قاعده ی ادبی، (ام ...
فرستاده، مامور سری سایر معانی: فرستاده (به ویژه عاملی که به ماموریت سری گسیل شده باشد)، مامور، نماینده، ایلچی، پیک
واگذار کردن، سپردن، بامانت سپردن سایر معانی: به عهده ی کسی گذاشتن، (مسئولیت و غیره) واگذار کردن، محول کردن، برگماشتن، اطمینان کردن به، سپردن به
وساطت کننده، واسطه، شفاعت کننده
میانجى، واسطه، مصلح
فرستاده سایر معانی: زمان گذشته و اسم مفعول: send، ماضی واسم مفعول فعل send، فرستاد
سخنگو، سخن ران سایر معانی: سخنگو (معمولا مرد)، ناطق
سخنگو (مرد یا زن)