پست کردن، خوار کردن، عیب دار کردن سایر معانی: خفیف کردن، کم ارج کردن، دون کردن، فرومایه کردن، مقام کسی را پایین بردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پست کردن، تحقیر نمودن، خفیف کردن، کم ارزش کردن سایر معانی: خوار و خفیف کردن، کوچک کردن، فروافکندن، تحقیر کردن، رو به پایین شدن، (به زیر) خمیدن
خفت، خواری، سوء استعمال، توهین، فحش، پرخاش، تهمت، بد زبانی، بد دهانی، سب، فحش دادن، بد بکار بردن، بد استعمال کردن، سو استفاده کردن از، بدرفتاری کردن نسبت به، به زنی تجاوز کردن، ننگین کردن، ب ...
وحشی شدن، وحشی یا حیوان صفت کردن سایر معانی: حیوانی کردن، وحشی کردن یا شدن، خونخوار کردن یا شدن، سبع کردن یا شدن
تحقیر کردن، از قیمت کاستن، ارزان شدن، ناچیز شمردن سایر معانی: خوار کردن، خفیف کردن، قابل تحقیر کردن، ارزان کردن، از قیمت چیزی کاستن
فساد، رشوه خوارى، تباهى
تنزل، زوال، انحطاط، فساد، آغاز ویرانی سایر معانی: فرو گرایی، فروریزی، زوال (decadency هم می گویند)، اغاز ویرانی
الایش، ناپاک سازی، ناپاکی، الودگی
منحط، رو به انحطاط گذاردن، فاسد شدن سایر معانی: (از حالت پیشین بدتر شدن) تنزل کردن، منحط شدن، روبه تباهی نهادن، تبهگن شدن، انحطاط، تبهگنی، تنزل، فرودروی، آدم فاسد، (زیست شناسی) انحطاط یافتن، ...
پست کردن، خفت دادن، تنزل کردن، تنزل دادن، تنزل رتبه دادن، منحط کردن سایر معانی: (مثلا به منظور تنبیه) تنزل رتبه دادن، فروزینه کردن، فروداشتن، کم ارزش کردن، بی آبرو کردن، خوار و خفیف کردن، دو ...
خوار، پست یاخفیف شده سایر معانی: تحقیر شده، خوار شده، فروزینه شده، نزول یافته، گمراه شده، فاسد شده [نساجی] تغییر یافته
تابع، وابسته، مربوط، متعلق، موکول، محتاج، نامستقل سایر معانی: پسوا، پایبند، پسمند، در مهار، متکی به، دلگرم به، تحت تکفل، نان خور، عائله، آدم وابسته، آدم تابع، (مهجور) بخش ثانوی یا کم اهمیت ت ...