خفه کردن، خفه شدن، تعدیل کردن رطوبت پیدا کردن، مرطوب کردن، افسرده شدن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لرزهگیر زه [ورزش] قطعهای لاستیکی یا پلاستیکی که برای جذب ارتعاش و صدای ناشی از رهش تیر، بر روی زه نصب میشود |||متـ . صداگیر زه string silencer ...
واژههای مصوب فرهنگستان
میراگر گهواره [حملونقل ریلی] ابزاری که با ایجاد اصطکاک، نوسانات همزمان فنرهای بوژی را مستهلک میکند
بی جان شدن، بی حس و بی روح کردن سایر معانی: دلگیر و غم آفرین کردن، از نشاط (یا شدت یا نیروی چیزی) کاستن، ملالت آور کردن، (درد) کشتن، بی حس کردن، کرخ کردن یا شدن، خرف کردن [برق و الکترونیک] ت ...
افسرده کردن، دلسرد کردن، روحیه را باختن سایر معانی: بد روحیه کردن، نومید کردن، دلتنگ کردن
خیساندن، تر کردن، مرطوب کردن، خیس کردن، مرطوب شدن، نمدار کردن، تر شدن سایر معانی: نم زدن، (کمی) خیس کردن [نساجی] مرطوب سازی - مرطوب شدن - تر نمودن - تر شدن [آب و خاک] مرطوب کردن ...
ارام کردن، ساکت کردن، تسکین دادن سایر معانی: (انگلیس) آرام کردن، خواباندن، quiet ارام کردن
ساکت کردن، خفه کردن، هیس گفتن، هیس سایر معانی: هیس !، ساکت باش !، بی صدا!
چکه، ریزش نم نم، ترشح، ترشح کردن، پاشیدن، گلنم زدن، اب پاشی کردن سایر معانی: (آبگونه یا شن و غیره) پاشیدن، افشاندن، پخش کردن یا بردن، پراکنده بودن یا کردن، آمیخته بودن یا کردن، مقدار کم، کمی ...
ابزاری که با ایجاد اصطکاک، نوسانات همزمان فنرهای بوژی را مستهلک میکند [حملونقل ریلی]