رداى جنگى، شنل پادشاهى
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] دومین صورت بنیادی ابر رویه
[ریاضیات] سومین صورت اصلی
الفبا سایر معانی: حروف الفبا، الفابت، وات گروه، واتگان (رجوع شود به: جدول الفابت)، مبادی، اصول اولیه ی هر دانش، مقدمات، مبانی [ریاضیات] الفبا
اصلا، اساسا، دربنیاد، درسرشت، قلبا
اندرز، پند، اصل، اصل موضوعه، بدیهیات، قاعده کلی، حقیقت اشکار، قضیه حقیقی، حقیقت متعارفه، اصل عمومی سایر معانی: (منطق - ریاضی) بنداشت، اکسیوم، ورجاوند، بنشت، حکم، اصل متعارف، آنچه که همه صحت ...
زمین کنار رودخانه (که هنگام بالا آمدن رود زیر آب می رود)، زمین رسوبی و کم ارتفاع، زمین گود، (خودمانی) اصل عمده، سرمنشا، اساس، تصمیم یا پیشنهاد نهایی، حرف آخر، جمع کل درآمد شرکت که در گزارش س ...
هدف، مسخره، بشکه، ته، ضربت، ضرب، کپل، ته قنداق تفنگ، بیخ، ته درخت، ضربه زدن، شاخ زدن، پیشرفتگی داشتن، نزدیک یا متصل شدن، پیش رفتن سایر معانی: ته هر چیز، بخش پهن و کلفت هر چیز، کونه، آماج شوخ ...
سرستون، سرمایه، پایتخت، حرف بزرگ، تنخواه، مایه، مرکز، مستقر، عالی، حرف درشت، راسی، قابل مجازات مرگ، دارای اهمیت حیاتی، مستلزم بریدن سر یا قتل سایر معانی: (فیزیک - گیاه شناسی) جاذبه ی شعریه، ...
اصول، طریقت، گفته، تعلیم، مکتب، حکمت سایر معانی: (جمع) تعالیم، آموزه، (مذهب و حزب و غیره) اعتقاد، (جمع) معتقدات، مرام، آیین، شریعت، اصل علمی، سیاست، اصل سیاسی، روش سیاسی، بربست، هند، بنداد، ...
جوهر فرد، اصل، اساس، عنصر، جسم بسیط، محیط طبیعی، اخشیج سایر معانی: (هر یک از چهار عنصر آب، آتش، هوا و خاک که در قدیم همه ی اجسام را متشکل از آن می دانستند) آخشیج، (هر یک از این چهار عنصر به ...
ذرۀ بنیادی [شیمی] ذرهای که براساس دانش امروز بخشناپذیر و بدون ساختار است و درنتیجه، یکی از اجزای اصلی سازنده مادۀ است
واژههای مصوب فرهنگستان