فقیر کردن، گدا کردن سایر معانی: بی چیز کردن، لات و لوت کردن، مفلس کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سنگینی، ضغطه، فشار، مضیقه، زور، پرس، بار سنگین مصائب و سختیا سایر معانی: چلانش، (مجازی) فشار (زندگی و غیره)، گرفتاری، تنگنا، فزونی، تراکم، هم فشردگی، ازدیاد، تحت فشار قرار دادن، در تنگنا گذا ...
ویرانی، تاخت و تاز، یغما، ویران کردن، غارت کردن، تاخت و تاز کردن، بلا زده کردن سایر معانی: نابودسازی، تباهگری، انهدام، نابودی، ویرانگری، دمار، (جمع) اثرات تخریبی، ویرانگری ها، ویرانگری کردن، ...
فرو نشاندن، سرکوب کردن، باز فشردن، باز کوفتن، در خود کوفتن سایر معانی: (درخود) خفه کردن، خودداری کردن، جلوی (خود را) گرفتن، فروداشتن، (روان شناسی) واپس راندن، قلع و قمع کردن، خواباندن، (سخت) ...
خرابی، تباهی، ویرانی سایر معانی: سبب تباهی، موجب خرابی، نابودی
خراب، مخروب سایر معانی: ویران
(خودمانی) مست
کدو، شربت نارنج، اسکواش، کدو مسما، کدوی رشتی، افشره نارنج، کوبیدن و نرم کردن، خفه کردن، خمیر شدن، له کردن سایر معانی: کوبیدن و خمیر کردن، درهم کوبیدن، خرد و خمیر کردن، له و لورده کردن، سرکوب ...
1- با لگد کوبی خاموش کردن، زیر پا خاموش کردن، 2- سرکوب کردن، فرونشاندن
رام کردن، تسلیم کردن، مطیع کردن، مقهور ساختن سایر معانی: مغلوب کردن، از پای در آوردن، شکست دادن، مقهور کردن، (با استدلال یا مهارت) چیره شدن بر، مهار کردن، منکوب کردن، تحت کنترل در آوردن، تحت ...
درهم دریدن سایر معانی: پاره پاره ومتلاشی کردن
بستن، سفت شدن، محکم کردن، سفت کردن، تنگ کردن، فشردن، کیپ کردن سایر معانی: تنگ کردن یا شدن، محکمتر کردن، سفت کردن (رجوع شود به: tight)