زشتی، خام دستی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیگانه، وحشی، غیر مصطلح، بی تربیت سایر معانی: (در اصل) بیگانه (غیر یونانی، غیر رومی، غیر مسیحی)، عجمی، بربری، بی تمدن، سنگدل، بی رحم، ستمکار، ظالم، بی فرهنگ، بی معرفت، خشن و نفهم، (از نظر صد ...
زمخت، بدترکیب، خام دست، ناازموده سایر معانی: دست و پا چلفتی، چلفتی، شلخته، لش، سر به هوا، بد ساخت، بی قواره، ناهنجار، زشت، حاکی از ناشیگری یا بد سلیقگی
ناهنجار، درشت، بی ادب، خشن، زمخت، غلیظ، زبر سایر معانی: درشت دانه، نتراشیده و نخراشیده، غیر دقیق، لچر، پست، نامرغوب، بی نزاکت [عمران و معماری] درشت [نساجی] خشن - سفت - ضخیم [ریاضیات] درشت، ض ...
درشت، کودن، زمخت سایر معانی: احمق، بی شعور، نابخرد، نفهم، دیرفهم، پخمه، بدسلیقه، غیرحساس، پوست کلفت، خشن، خام
تند، بی ادب، بی نزاکت، بی ادبانه سایر معانی: ناراد، نارادانه
ناهنجار، نا زیبا سایر معانی: بی ظرافت
فراموشکاری، چشم پوشی
بی ارزش، بد نام سایر معانی: شلخته، بد لباس
از روی بی تربیتی، وحشیانه، گستاخانه، جسورانه، بطور خشونت میز
مصنوعی، تصنعی، غیر طبیعی، در سطح بالا، خبره وماهر، مشکل وپیچیده سایر معانی: فرهیخته، کارکشته، وارد، پخته، چشم و گوش باز، پیراسته، آگاه، بافرهنگ، بامعرفت، (از نظر فکری و فرهنگی) پرمایه، پیشرف ...
وحشی، بی ادب، غیر متمدن سایر معانی: نامتمدن، بربری، جاهل، ناروشنفکر