آرایشی [علوم دارویی] ویژگی فراوردهای که برای آرایش به کار میرود
واژههای مصوب فرهنگستان
وسیله ارایش، فن ارایش و تزئین سایر معانی: آرایشی، زیباساز، بزکی، اسباب توالت، ابزار آرایش، اسباب بزک، (جمع) لوازم آرایشی، عیب زدا، لکه زدا، وابسته به لوازم آرایش، وابسته به بزک [بهداشت] آرای ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گذر جوش تزیینی [مهندسی جوشکاری و آزمایشهای غیرمخرب] گذر جوش حاصل از مهره جوش تزیینی
متخصص زیبایی
زبده، خامه، کرم، کرم رنگ، سرشیر، هر چیزی شبیه سر شیر، سرشیر بستن سایر معانی: چرابه، کیماک، قیماق، هر خوراک خامه دار، (برای پوست) کرم، روغن پوست، گل سر سبد، سرآب، نخبه، سرآمد، (رنگ سرشیر) سپی ...
زینتی، اذینی سایر معانی: آذینی، تزیینی، زیبی، پر آذین، پر زینت [نساجی] تزئینی
(عامیانه) جراحی پلاستیک بینی، عمل دماغ
جراحی پلاستیک، برمان پزشکی دشتاری، جراحی ترمیمی و زیبایی
سرسری، ظاهری، صوری، سطحی سایر معانی: رویه ای، برونه ای، وابسته به سطح، مسطحه، مساحتی، هامنی، کم ژرفا، کم عمق، کم مایه، بی مایه، برونی [صنایع غذایی] صوری، سط حی، سرسری، ظ اهری ...