معنی

زبده، خامه، کرم، کرم رنگ، سرشیر، هر چیزی شبیه سر شیر، سرشیر بستن
سایر معانی: چرابه، کیماک، قیماق، هر خوراک خامه دار، (برای پوست) کرم، روغن پوست، گل سر سبد، سرآب، نخبه، سرآمد، (رنگ سرشیر) سپید مایل به زرد، خامه مانند، سرشیر مانند، خامه مانند شدن یا کردن، خامه گرفتن (از شیر)، سرشیر گرفتن، (امریکا - خودمانی) حسابی زدن (یا مغلوب کردن)، دخل کسی را آوردن، له و لورده کردن، خامه دار، خامه ای، سرشیری، تبدیل به خامه کردن، کفدار کردن یا شدن، بهترین بخش چیزی را برداشتن، گل سرسبد را بردن، سرشیر زدن به، خامه زدن، با خامه پختن

دیکشنری

کرم رنگ
اسم
cream, worm, worms, phylloxera, helminth, larvaکرم
cream, style, pen, bank, bund, raw silkخامه
creamکرم رنگ
cream, top milk, top of the milkسرشیر
elite, cream, compendium, prime, abstract, compendزبده
creamهر چیزی شبیه سر شیر
فعل
creamسرشیر بستن

ترجمه آنلاین

خامه

مترادف

جمله‌های نمونه

I have a sweet tooth; I love desserts like ice cream and cake.

من دندون شیرینی دارم؛ دسرها مثل بستنی و کیک را دوست دارم.

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.