(حقوق) قوانینی که کمک مالی به نامزدهای انتخاباتی و مبارزات آنها را محدود و مهار می کند
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[کامپیوتر] فایل خراب
قابلیت فساد سایر معانی: قابلیت فساد
انحراف، فساد، چرک سایر معانی: تباهی، پوسیدگی، بدکاری، فساد اخلاقی، هرزگی، پتیارگی، گمراهی، ضلالت، فاوایی، نادرستی، رشوه خواری، هرچیز فاسد شده (به ویژه واژه و متن)، مسخ، تحریف، (سخن یا نوشتار ...
بطورفاسد,ازروی تباهی
فساد، رشوه خوارى، تباهى
خرابی داده [فنّاوری اطلاعات و ارتباطات] وجوه هر اشکالی در داده که موجب شود داده برای کاربر یا نرمافزاری که به آن دسترسی پیدا میکند قابل خواندن یا استفاده نباشد ...
واژههای مصوب فرهنگستان
خفت، خواری، سوء استعمال، توهین، فحش، پرخاش، تهمت، بد زبانی، بد دهانی، سب، فحش دادن، بد بکار بردن، بد استعمال کردن، سو استفاده کردن از، بدرفتاری کردن نسبت به، به زنی تجاوز کردن، ننگین کردن، ب ...
دستکاری شده، تقلبی (در مورد خوردنی ها)، جازده، قلابی، قلب
بربریت، وحشیگری، سخن غیرمصطلح سایر معانی: بی تمدنی، بدویت، جاهلیت، نافرهیختگی، (زبان شناسی) به کار بردن واژه ها یا عبارت های غلط، واژه یا عبارت غلط (از نظر کاربرد یا املا و غیره)، اشتباه لغو ...
باز، ریشه، تکیه گاه، زمینه، پایه، پایگاه، اساس، بنیاد، مبنا، مرکز، شالوده، ته، بناء، ته ستون، صدای بم، عنصر، فرومایه، خسیس، پست، بنیان نهادن، مبنا قراردادن، پایه زدن سایر معانی: پی، جرز، (نق ...
فاسد کردن، حرامزاده خواندن، پست شدن سایر معانی: وازده کردن، پست کردن، نامرغوب و غش دار کردن، حرامزاده کردن یا خواندن یا اعلام کردن