خون سردی، سرد، خنک، خونسرد، خنک ساختن، چاییدن، خنک کردن، سرد کردن، ارام کردن سایر معانی: خنک (سردی خوشایند)، تگرگی، چاییده، (جامه و پتو و غیره) سرد، آرام، خوددار، مهارشده، (خودمانی) بی تفاوت ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[نساجی] رنگ سرد (از نظر فام مثل رنگ آبی)
[زمین شناسی] حواشی سرد شده حاشیه دایک یا توده نفوذی دیگری که در آن ماگما، در تماس با سنگ دیواره نسبتا کم دما، سرد شده است. بلورهای نزدیک حاشیه کوچکتر از بلورهای درون توده هستند
1- سرد شدن (و به حرارت طبیعی یا معمولی خود رسیدن) 2- بی علاقه شدن، اشتیاق خود را از دست دادن، آرام شدن [ریاضیات] سردشدن
خنککن [مهندسى شيمى] دستگاهی برای خنک کردن یک مایع یا جامد
واژههای مصوب فرهنگستان
خنک کننده، کولر، سردکن، دستگاه خنک کننده سایر معانی: دستگاه حرارت مطبوع، چایشگر، سردساز، آشامیدنی سرد (که گاهی الکلی است)، (امریکا - خودمانی) زندان، هلفدونی [عمران و معماری] خنک کننده - خنک ...
[نساجی] محفظه سرد کن
باربر، حمال سایر معانی: (به ویژه در هندوستان و چین پیشین) فعله، عمله
خنک سازی سایر معانی: خنک سازی [برق و الکترونیک] سرد کنندگی [زمین شناسی] سردشدن کاهش فعالیت مواد رادیواکتیو به وسیله زوال هسته ای. [نساجی] سرد کردن - خنک سازی [ریاضیات] تبرید، سردشدن [آب و خا ...
[نفت] عامل خنک کننده
روش سرمایش [فیزیک] روشی برای تعیین گرمای ویژه نمونۀ مورد نظر با مقایسۀ زمان لازم برای سرد شدن آن با زمان سرد شدن آب در همان گسترۀ دمایی
ملایم شدن، خونسرد شدن بازرگانى : غضب را فرونشاندن