واگذاری، حمل، انتقال، سند انتقال، وسیله نقلیه سایر معانی: ارسال، رسانش، ترابرد، ترافرست، وسیله ی نقلیه، وسیله ی حمل و نقل، رسانگر، برندگر، (حقوق) انتقال نامه [عمران و معماری] انتقال [حقوق] ا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[حقوق] سند انتقال ملک
[عمران و معماری] ضریب انتقال - فاکتور انتقالی [آب و خاک] ضریب انتقال
[آب و خاک] انتقال مقطع کانال
قباله نویس
[حقوق] اضرار دین (انتقال مال به قصد فرار از دین، انتقال مال به قصد کلاهبرداری)
انتقال بلا عو
خط، مزایا، فرمان، اجازه نامه، منشور، امتیاز، دربست کرایه دادن، پروانه دادن، امتیازنامه صادر کردن سایر معانی: امتیازنامه، بیله، بیلک، اساسنامه (انجمن ها و شهرداری های مستقل و غیره)، امتیاز نا ...
وکالت، نمایندگی، هیات نمایندگان سایر معانی: گروه نمایندگان، هیئت نمایندگی، سپارش، گزینش (به نمایندگی)، محول سازی، واگذاری، تفویض (اختیار و غیره) [حقوق] نمایندگی، هیأت نمایندگی، اعزام نماینده ...
ارسال، سخن پراکنی، مخابره، انتقال، سرایت، عبور، فرا فرستی سایر معانی: واگیری، (رادیو و غیره) پخش، ترا گسیل، ترا گسیلش، پراکنش، (مکانیک) جعبه دنده، دستگاه انتقال نیرو، زور رسانی، اسبابی که بو ...
حامل، وسیله نقلیه، حمل و نقل، بارکش، ترابری، ترابری کردن، نقل و انتقال دادن، بردن، حمل کردن، از جا در رفتن، از خود بیخود شدن سایر معانی: ترا بردن، ترابرد کردن، باربری کردن، حمل و نقل کردن، ا ...