(رسما) شکایت کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[حقوق] طرح کردن دعوی، شکایت کردن
تهمت، اتهام سایر معانی: کیفرخواست، شکایت، ادعانامه، سرزنش، ملامت، حق تهمت
درد، ناراحتی، بیماری مزمن سایر معانی: ناخوشی (ممتد)، بیمار گونگی، علیلی، کسالت، رنجوری، آزار، طب بیماری مزمن [زمین شناسی] بیماری مزمن، درد، ناراحتی
نارضایتی، ناخشنودی، ناخرسندی، عدمرضایت سایر معانی: نارضایی، ناخوش دلی، مایه ی نارضایی
عتاب، طعنه سایر معانی: سرزنش
شکایت، پروتست، واخواست رسمی، اعتراض، اعتراض کردن، واخواست کردن سایر معانی: واخواهی، بازخواست، پرخاش، چخش، واسرنگ، (با تاکید یا اطمینان) گفتن، اصرار کردن، واسرنگیدن، تاکید کردن، بازخواست کردن ...
داد و بیداد، فریاد، جیغ، داد، نعره سایر معانی: فریاد، داد، نعره، جیغ، دادوبیداد