[ریاضیات] تابع های مقایسه پذیر، توابع قابل مقایسه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لطیف، بی مانند، بی نظیر، غیر قابل مقایسه، غیر قابل قیاس، بی همتا، بی رقیب سایر معانی: قیاس ناپذیر، ناهمسنج پذیر، یکتا، بی تا، منحصر به فرد [ریاضیات] ناهمسنجیدنی، قیاس ناپذیر، ناسنجیدنی، بی ق ...
مطابق، مساوی، یکسان، مشابه، شبیه، همانند، مانند، یکجور، مانندهم، متشابه، عینا مساوی و مرتبط با یکدیگر، بتساوی سایر معانی: مثل هم، شبیه به هم، همسان، شکل هم، به تساوی، به یک نحو، به طور همانن ...
پایایی دگرگونهای [روانشناسی] پایایی سنجه بر اساس همبستگی بین گونههای موازی آن
واژههای مصوب فرهنگستان
بهترین، بهترین کار، به بهترین وجه، بزرگترین، نیکوترین، خوبترین، شایستهترین، ممتاز، عظیم ترین، به نیکوترین روش، اعلاء، خاصگی، سبقت گرفتن، برتری جستن سایر معانی: بهینه، به بهترین وجه (حالت عال ...
واژه هم ریشه، هم جنس، هم ریشه سایر معانی: خویشاوند، دارای اجداد مشترک، همنیا، همدودمان، (زبان شناسی) همریشه [زمین شناسی] هم زاد (آذرآواری): وابسته، هم اصل، هم جنس، هم ریشه؛ به آذرآوار هایی گ ...
حرف بی صدا، حرف صامت، موافق، هم اهنگ، همخوان سایر معانی: همساز، هم آوا، هم صدا، متوافق، (عروض) دارای قافیه ی ناقص (رجوع شود به: consonance)
مکاتبه کننده، مکاتبهای سایر معانی: متناظر [نساجی] برابر - مطابق [ریاضیات] مربوط به خود، متناظر، نظیر به نظیر، متقابل، هم پاسخ، متناظر، مطابق
غیر، مغایر، مختلف، متفاوت، متنوع، متمایز سایر معانی: (با: from و [عامیانه ] than و [انگلیس ] to) متفاوت، ناسان، ناهمسان، وابر، ناساز، نابرابر، دگرسان، جدا، مشخص، گوناگون، چندین، دیگر، دیگری، ...
میزان، سطح، تراز، سویه، هم تراز، سطح برابر، هدف گیری، الت ترازگیری، ترازسازی، یک دست، یک نواخت، مساوی، مستوی، هموار، مسطح، هم پایه، نشانه گرفتن، مسطح کردن، تراز کردن، مسطح کردن یاشدن سایر مع ...
بی بها، چیز بی ارزش، بسیار پر قیمت سایر معانی: پرارزش، گرانبها، نفیس
متناسب، به نسبت سایر معانی: نسبی، برپار، برمبنای نسبت، همگر، بساوند، همود [برق و الکترونیک] تناسبی [مهندسی گاز] تناسب، نسبت [نساجی] متناسب [ریاضیات] گزاره ای، متناسب ...