سرسپردگی، تعهد، الزام، ارتکاب، حکم توقیف سایر معانی: رجوع شود به: commitment، commitment سرسپردگی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نامتمایل به قبول تعهد یا ابراز عقیده یا خواسته یا هدف خود، پیمان گریز، پایبند گریز، تعهد گریز، مبهم، نامشخص، گنگ، رد کننده، غیر صریح، غیر مشخص
ارسال، حمل، محموله سایر معانی: تحویل، فرستادن، سپارش، بار، مرسوله، فرسته [حسابداری] امانی [حقوق] محموله بار [ریاضیات] حمل، مرسوله، ارسال، محموله
وکالت، نمایندگی، هیات نمایندگان سایر معانی: گروه نمایندگان، هیئت نمایندگی، سپارش، گزینش (به نمایندگی)، محول سازی، واگذاری، تفویض (اختیار و غیره) [حقوق] نمایندگی، هیأت نمایندگی، اعزام نماینده ...
انکار، رد، تکذیب، عدم پذیرش، حاشا سایر معانی: ناخستویی، واسرنگیدن، ارندان، پرده پوشی، ناپذیرایی، عاق سازی، دست رد (بر سینه ی کسی) زدن، پس زدن، روگردانی، رجوع شود به: self-denial [ریاضیات] ضد ...
کار، ماموریت، گماشت، وظیفه، فرض، خدمت، عهده، تکلیف، عوارض گمرکی سایر معانی: بایستگی، کارداد، مالیات، عوارض، ساو، باژ، (به ویژه در ارتش) ماموریت، گماردگی، (مکانیک) کارایی (مقدار کاری که موتور ...
فرض، باید، بایست، میبایستی، لابد شدن سایر معانی: بایستی، بایستن، (برای بیان احتمال یا احتراز ناپذیری و غیره) شاید، گویی، مثل اینکه، لابد، کار ضروری، چیز ضروری، چیز واجب، ضروری، واجب، لازم، ا ...
عوضی، اندوخته، کم حرف، رزرو شده سایر معانی: ذخیره، احتیاطی، پسداشتی، پسگذاشتی، پیشگرفت شده، از قبل گرفته شده، محتاط، خاموش