بهم امیختن، بهم مخلوط کردن سایر معانی: (در هم) آمیختن، معاشرت کردن، هم آمیزی کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پسماند بازیافتنی مخلوط [مهندسی محیط زیست و انرژی] مخلوطی از مواد بازیافتنی مختلف|||متـ . بازیافتنی مخلوط
واژههای مصوب فرهنگستان
یکی شدن، ائتلاف کردن، بهم امیختن سایر معانی: به هم آمیختن، یکپارچه شدن، در هم ادغام شدن، بشلیدن، همبسته شدن، (در مورد استخوان شکسته و غیره) به هم جوش خوردن، منعقد شدن
مخلوط کردن، بهم ریختن، درامیختن سایر معانی: (قدیمی) آمیختن، همامیختن
(به ویژه در مورد نژادها) تفکیک زدایی کردن، تفکیک نژادی را فسخ کردن، تفکیک نژادی را فسخ کردن school desegregation was accomplished with difficulty منع جداسازی در مدارس به سختی انجام میشد
متحد کردن، وصلت دادن، بهم پیوستن، ترکیب کردن، یکی کردن، متفق کردن سایر معانی: متحد کردن یا شدن، به هم پیوستن، یکی کردن یا شدن، هم پیوند کردن یا شدن، یگانستن، متصل کردن یا شدن، وصل کردن یا شد ...