معنی

مخلوط کردن، بهم ریختن، درامیختن
سایر معانی: (قدیمی) آمیختن، همامیختن

دیکشنری

کمکی
فعل
mix, knead, shuffle, blend, jumble, commixمخلوط کردن
bollix, commixبهم ریختن
commixدرامیختن

ترجمه آنلاین

ترکیب کنید

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.