اشاره، تذکر، یاداوری، ذکر، یادکرد، نام بردن، ذکر کردن، اشاره کردن سایر معانی: اشاره (به موضوعی یا چیزی)، ذکر (چیزی)، اشاره ی مختصر، گوشزد، یادآوری، (در مراسم بزرگداشت یا دادن جایزه و نشان) ن ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جمله ی معترضه، گفته یا اظهار اتفاقی یا ضمنی، بیان ضمنی و تصادفی [حقوق] اظهارات جنبی قاضی که لزومأ ارتباطی به دعوی یا تأثیری در حکم صادره ندارد، مقدمات حکم، نظر طردأ للباب
بازبین، منقد ادبی، بازبین گر سایر معانی: نقدگر (به ویژه نقدگر آثار معاصر در مجلات و روزنامه ها)، منتقد، هنرسنج
شرح، اعلامیه، اظهار، حکم، بیانیه، بیان، توضیح، عرضه داشت، تقریر، گفته، قطعنامه، قطعه نامه سایر معانی: اظهاریه، فرزامان، (بانکداری و غیره) ریزحساب، صورتحساب، گزارش (موجودی و غیره)، گزاره [کام ...
سخنگو، گوینده، حرف مفت زن، ناطق، ادم ناطق، اهل محاوره سایر معانی: ادم ناطق، ناطق، سخنگو [برق و الکترونیک] گوینده