اجتناب کردن، دوری کردن از، طفره رفتن، طفره رفتن از، حذر کردن از، احتراز کردن، الغاء کردن، عدول کردن سایر معانی: دوری کردن، پرهیز کردن، خودداری کردن، جلوگیری کردن، (حقوق) ملغی کردن، موقوف کرد ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کناره گیری، اجتناب، احتراز، طفره، طفره روی سایر معانی: دوری، پرهیز، خودداری، جلوگیری
واکنش شدید، پس زنی، عکس العمل سیاسی، پس زدن سایر معانی: جهش به عقب، پس زنش، پس ضربه [برق و الکترونیک] پس افت اختلاف بین مقادیر به دست آمده برای یک پارامتر هنگامی که عقربه ی کنترل در دو جهت م ...
بر گرداندن، برگشتن، سفید شدن، رنگ خود را باختن، تاخیر کردن، جمع شدن و عقب نشینی کردن سایر معانی: رنگ پریده کردن یا شدن، رنگ رفته کردن یا شدن، بی رنگ کردن یا شدن، سفید شدن یا کردن، پس رفتن (د ...
تف سربالا، کاری که به زیان انجام دهنده ی آن تمام شود، (به دست خود به خود) صدمه زدن، (سلاح بومیان استرالیا - چوب سرکجی که به طرف هدف می افکنند و در صورت عدم اصابت به سوی پرتاب کننده بر می گرد ...
چنبره، قلمرو، دایره، مدار، محیط دایره، چنبر، محفل، دور، حوزه، طوق، احاطه کردن، دور زدن، مدور ساختن، دور گرفتن سایر معانی: پرگر، برهون، پرهون، گردی، گردک، حلقه ی دوستان (و غیره)، جرگه، آویژگا ...
حلقوی، بهم پیچیده، حلقه حلقه شده، پیچ و تاب خوردن سایر معانی: برهم پیچیده، پیچ خورده، پیچ دار، همتاب، چنبرگونه، پر شکنج، حلقه حلقه کردن [زمین شناسی] هم پیچ، اعوجاج، پیچشی در هم پیچیده شدن یا ...
حلقه، پیچ، پیچیدگی سایر معانی: هم پیچش، همتابی، درهم پیچیدگی، چنبرش، پیچش [کامپیوتر] همتایی ؛ پیچش - نوعی محاسبه ی پردازش تصویر که توسط یک ماتریس شرح داده می شود، با این فرض که می خواهید جزئ ...
از ترس دولا شدن، چندک زدن سایر معانی: (از سرما یا ترس) خود را جمع کردن، کز کردن، چندیدن، ترسیدن و لرزیدن، ترس و لرز نشان دادن، احساس چندش کردن
مجعد، فرفری سایر معانی: پرپیچ و تاب، پرشکن، پرشکنج، شکنج دار، کلج دار [نساجی] جریان
کروی شکل، گوی مانند، توپچه مانند، چیز کروی شکل، گردک، گوی دیس، گوی سا [ریاضیات] گوی مانند، کروی
حلقه، گردش دایره، چرخ زدن سایر معانی: (شاعرانه - قدیمی) چرخش، حرکت مار پیچ، دور گردی، دایره، گردی، گرداب، چر زدن [زمین شناسی] چرخاب [ریاضیات] دوران، گردش دایره ای