زمخت، بدترکیب، خام دست، ناازموده سایر معانی: دست و پا چلفتی، چلفتی، شلخته، لش، سر به هوا، بد ساخت، بی قواره، ناهنجار، زشت، حاکی از ناشیگری یا بد سلیقگی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(عامیانه) دست و پا چلفتی، کسی که چیز زود از دستش می افتد و می شکند
سخت سایر معانی: پر زحمت، همراه با کار و زحمت، دشوار، حاکی از تقلای زیاد و بی بازده، سنگین، ثقیل، ثقیل his poetry seems labored and artificial شعر او ثقیل و مصنوعی می نماید
کودن، لخت، سنگین، گنده، لش، تنه لش سایر معانی: کودن و گنده، قلمبه مانند، حبه مانند، غده مانند، آژخ سان، کنجله مانند، لخت lakht
پوشش تگرگی، ناگهان، بی پروا، عجول وبی دقت سایر معانی: کار سردستی، کاری که با شتاب و بی دقتی انجام شود، غفلتا، عینا، کاری که سرسری یا از روی بی پروایی انجام دهند
ناتوان، عاجز سایر معانی: ناقادر، بیچاره