ارتفاع، غرور، بزرگی، بزرگ منشی سایر معانی: گردن فرازی، نخوت، تکبر، گنددماغ
دیکشنری انگلیسی به فارسی
درستی، امانت، صداقت، جلال، قدوسیت، درستکاری، دیانت، راستکاری، قابلیت امین سایر معانی: دست و دل پاکی، پاکدستی، راستگویی، بی شیله پیلگی، رکی، (در اصل) شرف، شرافت، آبرو، والایی، فربودی، بابکی، ...
بی پولی، تهیدستی
خلی، نابهنگامی، جسارت، گستاخی، اهانت، خیره چشمی، بی ربطی، بیموقعی سایر معانی: پررویی، پیش جوابی، جسارت (impertinency هم می گویند)، نامربوطی، ناوابستگی، فضولی
سختی، نرم نشدنی، ارام نشدنی، تسکین ناپذیری، کینه توزی سایر معانی: سنگدل
نا پاکی، نا درستی، ناراستی، بی دیانتی سایر معانی: بی امانتی (واروی: probity)
نا مناسبی، نارسایی، بی کفایتی، نابسندگی، عدم تکافو سایر معانی: عدم کفایت، نابسندیدگی، کمبود، کمداشت، ناکافی بودن [حسابداری] عدم کفایت [ریاضیات] بی کفایتی، عدم تکافو، نارسائی ...
انحراف، نهاد، تمایل، عطف، خو، شیب، خمیدگی بجلو و پایین سایر معانی: سرازیری، سربالایی، کژینگی، شیبداری، (فکر و احساس) میل، گرایش، طبع، زاویه ی شیب، میزان شیب، تعظیم خفیف، سرفرودآوری، سیرت، طب ...
سختی، سنگدلی سایر معانی: سختی، سنگدلی
سرایت، گند، عفونت، سرایت مرض، مریض کن سایر معانی: آلودگی، پلشتی، آلوده شدگی، ابتلا، دچاری، واگیری، بیماری عفونی، گندش، گندزدگی، چرک کردگی، شوخگنی، ریمناکی، اثر، هنایش، نفوذ، اثر گذاری، هر چی ...
فراست، بینایی، فهم، بصیرت، بینش، درون بینی، چشم باطن سایر معانی: هشیواری، (روان شناسی: آگاهی به وضع روحی و دماغی خود) روان آگاهی، نزدیک، درمدنظر، آشکار [روانپزشکی] بینش
توهین، تکبر، غرور، جسارت، گستاخی، خود بینی، اهانت، بی احترامی، ادعای بیخود سایر معانی: گستاخی، بی احترامی، جسارت، اهانت، توهین، غرور، خود بینی، ادعای بیخود، تکبر