سینما سایر معانی: فیلم سینما [سینما] تصاویر متحرک - عکس متحرک - فیلم متحرک - فیلم / فیلم سینمایی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سینما سایر معانی: فیلم سینما، نمایش فیلم
طبیعتدرمانی [پزشکی] نوعی روش درمان مبتنی بر استفاده از غذاهای طبیعی و نور و هوای پاک و ورزش و پرهیز از مصرف دارو
واژههای مصوب فرهنگستان
علاج هر چیز، دارویی که علاج هر درد باشد سایر معانی: دارویی که توسط فروشنده ساخته شده است، محصول دارو فروش، (دارویی که فروشنده از آن تعریف افراط آمیزی می کند) داروی قلابی
فربه، چاق، گوشتالو سایر معانی: بسیار چاق، گوشتگن، (بسیار) فربه
خود رایی، خود سری، اطمینان بیش از حد سایر معانی: اطمینان بیش از حد
داروی مسکن سایر معانی: (دارو) درد کش، مسکن (رجوع شود به: analgesic)، داروی درد کش
دارو، دارویی، وابسته به داروسازی سایر معانی: دارویی (pharmaceutic هم می گویند)، وابسته به داروسازی و داروسازان، دوا [آمار] داروسازی
عکسی، وابسته به عکاسی سایر معانی: وابسته به عکاسی یا عکس، فرتوری، فروغه ای، از طریق عکس، عکس مانند، تصویر مانند، (حافظه و غیره) قوی، دقیق، موبه مو
دوای مریض راضی کن، مایه تسکین، داروی دل خوش کنک و بی اثر سایر معانی: (کلیسای کاتولیک - لاتین: خشنود خواهم کرد) اولین حرف دعای آمرزش مردگان، شبه دارو، دارونما، طب دوای مری راضی کن ...
خیسانده، جرعه، دارو یا زهر ابکی، شربت عشق سایر معانی: معجون، آشامه، آب دارو، آب زهر، شربت عشق دادن به
روان شناسی، معرفه النفس، معرفه الروح سایر معانی: روان شناسی، معرفه النفس، معرفه الروح [بهداشت] روان شناسی