مشتاق سایر معانی: پر از اشتیاق
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اماده، حی و حاضر، فراهم، مهیا، موجود، اماده کردن، مهیا کردن، حاضر کردن سایر معانی: آماده، حاضر، تیار، روبراه، علاقمند، مشتاق، مایل، مستعد، کمربسته، میان بسته، در پی بهانه، در شرف، متمایل، من ...
سخنگو، سخن ران سایر معانی: سخنگو (معمولا مرد)، ناطق
سخنگو (مرد یا زن)
تقویت کردن، حمایت کردن از، تایید کردن سایر معانی: بلند کردن، افراختن، نگهداشتن، نگهداری کردن، حمایت کردن، هواداری کردن، حفظ کردن، پاسداری کردن [حقوق] تأیید کردن، ابرام کردن، حمایت کردن ...
تسخیر، غلبه، برد، فتح و ظفر، برنده، دلکش سایر معانی: مبلغ برده شده، فاتح، پیروزمند، جذاب، گیرا، فریبا، برندگی، فریبنده [عمران و معماری] استخراج [فوتبال] برنده [زمین شناسی] استخراج معدن، حفار ...
نام رسمی جام قهرمانان اروپا که میان تیمهایی برگزار میشود که در تیمگانهای ملی خود حائز بالاترین رتبهها شدهاند [ورزش]
واژههای مصوب فرهنگستان
مجموعۀ مسابقههایی که برای تعیین قهرمان برگزار میشود [ورزش]