uphold
معنی
تقویت کردن، حمایت کردن از، تایید کردن
سایر معانی: بلند کردن، افراختن، نگهداشتن، نگهداری کردن، حمایت کردن، هواداری کردن، حفظ کردن، پاسداری کردن
[حقوق] تأیید کردن، ابرام کردن، حمایت کردن
سایر معانی: بلند کردن، افراختن، نگهداشتن، نگهداری کردن، حمایت کردن، هواداری کردن، حفظ کردن، پاسداری کردن
[حقوق] تأیید کردن، ابرام کردن، حمایت کردن
دیکشنری
پشت سر گذاشتن
فعل
reinforce, augment, amplify, bolster, amplify, upholdتقویت کردن
maintain, protect, assist, sustain, uphold, vindicateحمایت کردن از
confirm, vouch, corroborate, second, support, upholdتایید کردن
ترجمه آنلاین
حفظ کردن
مترادف
advocate ، aid ، assist ، back ، back up ، bolster ، boost ، brace ، buoy up ، buttress ، carry ، champion ، confirm ، countenance ، defend ، elevate ، encourage ، endorse ، help ، hoist ، hold to ، hold up one's end ، justify ، pick up ، promote ، prop ، raise ، rear ، second ، shore up ، side with ، stand by ، stick by ، stick up for ، sustain ، take up ، upbear ، uplift ، upraise ، uprear ، vindicate