میدان جنگ، قهرمان، نشخوار، عمل جویدن، بیابان، مخفف قهرمان، جویدن، نشخوار کردن، با صدا جویدن سایر معانی: (به شدت و با صدا) جویدن، سخت خاییدن، خایش، (عامیانه) قهرمان (مخفف: champion)، عمل جوید ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شرخر
زن قهرمان، زن پهلوان
بی مدافع
مسابقات قهرمانی [ورزش] مجموعۀ مسابقههایی که برای تعیین قهرمان برگزار میشود
واژههای مصوب فرهنگستان
مسابقۀ قهرمانی [ورزش] مسابقهای که برای تعیین قهرمان برگزار میشود
ساموئل دو شامپلن (کاشف فرانسوی)، دریاچه ی شمپلین (در شمال ایالت نیویورک - درازا: 200 کیلومتر)
ذره، اس، نقطه، ذره کوچک، رتبهء اول، ستاره یا قهرمان تیمهای بازی، تک خال، خیلی عالی، تک خال زدن سایر معانی: آس، خبره، کارشناس، کاملا شکست دادن، بردن از (معمولا با out)، (عامیانه) نمره ی الف گ ...
طرفداری، دفاع، وکالت سایر معانی: هواداری، مدافعه
رسول، فرستاده، حواری، عالیترین مرجع روحانی، پیغام بر، پیغـامبر سایر معانی: (معمولا با a بزرگ) حواری (هر یک از دوازده پیرو عیسی)، (بیشتر در مورد جنبش های سیاسی یا اصلاح طلبی) علمدار، سردمدار، ...
قوس، کمان، طاق، فریبنده، ناقلا، شیطان، اصلی، بشکل قوس یاطاق دراوردن سایر معانی: پیشوند: اصلی، عمده، بزرگ (در ساختن عناوین هم به کار می رود)، اعظم، ابر [archenemy و archduke]، تاق (ضربی) زدن، ...