جشن، تشریفات، مراسم، رسم سایر معانی: پرآیین، پرتشریفات، بسیار مودب، بسیار رسمی و مبادی آداب، پای بند تشریفات، آیین، آداب، برگزاری، عمل یا رویداد یا برنامه ی رسمی و تشریفاتی، رعایت آداب و اصو ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پایبند رسوم و تشریفات بودن
نامزدی، عروسی سایر معانی: طرفداری، جانب گیری، هواداری، مراسم زناشویی، زن گیری، ازدواج، زناشویی، عقد، عروسی بیشتردرجمع
طرد، جنگیری سایر معانی: روح زدایی، شبح رانی، پریسایی، طرد روح پلید
اقامنشی، بانومنشی، نجابت، ادب
خوشی، جمبوری، مجمع پیشاهنگان سایر معانی: جمبوری (گردهمایی ملی یا بین المللی پیشاهنگان)، مهمانی پر سر و صدا، عیاشی و هیاهو
تربیت، ادب
روانشناسى : اداب
شکوه، جاه، طمطراق، تجمل، فرهی، فره، حشمت، غرور وتظاهر سایر معانی: جلال، مهستی، زرق و برق، دبدبه، کروفر، خودنمایی، جاه نمایی، کبکبه، کبکبه و دبدبه، نمایش غرور آمیز، به رخ کشی، دنگ و فنگ، (مهج ...
دقایق، نکته دقیق در ایین رفتار سایر معانی: (رفتار یا مراسم) ریزه کاری، (جمع) نکات دقیق، دقت
(در خیرمقدم ها و ضیافت ها) فرش دراز و قرمز، (با : the) خوشامدگویی مجلل، ضیافت پرشکوه، تشریفات و احترامات رسمی
نشانه، ایین دینی، سوگند ملایم، رسم دینی سایر معانی: (هر یک از مراسمی که حضرت عیسی مقرر کرده است مانند مراسم غسل تعمید یا ازدواج یا فوت و غیره - کاتولیک ها و ارتدکس ها هفت رسم و پروتستان ها د ...