سراسیمه، از سر سایر معانی: با سر، با شیرجه، سربجلو، باکله، باکله، سربجلو، از سر، سراسیمه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ازروی بی پروایی، متهورانه، تند
اسراف، بی احتیاطی، عاقبت نیندیشی سایر معانی: بی احتیاطی، عاقبت نیندیشی، اسراف
نابخردی، بی احتیاطی، بی تدبیری، بی مبالاتی سایر معانی: بی احتیاطی، بی تدبیری، نابخردی، بی مبالاتی
با قوه محرک انی، بی اندیشه، بدون اراده
بی دقت، غافل، بی توجه، بی اعتنا سایر معانی: سربه هوا، فراموشکار
بی پروا، بی فکر، بی ملاحظه، سهل انگار سایر معانی: بی ملاحظه (کسی که حال یا حقوق دیگران را رعایت نمی کند)، خودپسند، خودبین، بی مبالات، نافرزانه
بی ملاحظگی، بی فکری، بی پروایی، تندی، بی احتیاطی
بی کفایتی، عدم کاردانی، بی عرضگی، بی ظرفیتی سایر معانی: بی کفایتی، بی عرضگی، عدم کاردانی، بی ظرفیتی [ریاضیات] عدم کارایی، ناکارایی
بی پروا، بی قید سایر معانی: آرام، بی غم، سرمست و آزاد، یخلا، نانگران
زرنگ، خود نما، گستاخ، لا قید، جلف سایر معانی: شیک، متداول، (به) مد روز، سر زنده، سرحال، مست و ملنگ، شنگول، خود ساز، مغرور، گستا
سست، کند، تنبل، بطی ء، عاطل، درخورد تنبلی، کندرو سایر معانی: تن آسا، تن پرور، هنجام، لتره، لش، کیار، سنگین و آهسته، رخوت انگیز، سست کننده، باکندی حرکت کردن، سست بودن