معنی

سراسیمه، از سر
سایر معانی: با سر، با شیرجه، سربجلو، باکله، باکله، سربجلو، از سر، سراسیمه

دیکشنری

سرپرست
قید
headfirst, hotfoot, headforemost, pell-mellسراسیمه
headfirst, anew, headforemost, head-onاز سر

ترجمه آنلاین

اول سر

مترادف

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.