انحراف، برگشتگی، برگردانی، سوء تعبیر، قلب عبارت، معکوس کردن، بالعکس کردن سایر معانی: وارون کردن، وارونه کردن، قلب کردن، پس و پیش کردن، واژگون کردن، نگون کردن، نگونسار کردن، برگرداندن، دمرو ک ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
صفحات آهن ته کشتی، تیر ته کشتی، حمال کشتی، کشتی زغال کش، افتادن، وارونه شدن، مانع سررفتن دیگ شدن، وارونه کردن، واژگون شدن، خنک کردن، خنک شدن، دلسرد شدن سایر معانی: (تیر چوبی یا فلزی که همچون ...
برگشتن، واژگون کردن، از سر افتادن سایر معانی: فرو افتادن، واژگون شدن، نگونسار شدن، فرو افکندن، از سر انداختن، نگونسار کردن [زمین شناسی] واژگونی - واژگونی هنگامی اتفاق می افتد که یک گسیختگی ک ...
واژگون کردن، وارونه کردن، پشت و رو کردن
واژگونی، شکست غیر منتظره، نژند، ناراحت، اشفته، اشفته کردن، اشفتن، مضطرب کردن، بر گرداندن، واژگون کردن، چپه کردن سایر معانی: یک وری کردن یا شدن، چپه کردن یا شدن، واژگون کردن یا شدن، (به پهلو) ...