قمقمه، فروشگاه یا رستوران، نهارخوری سایر معانی: رجوع شود به: post exchange، رستوران ارتشی، رستوران و تفرجگاه مجاور سربازخانه، (ادارات و مدارس و غیره) اغذیه فروشی کوچک، نوشابه فروشی، دکه، (در ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مردم عادی، مردم عوام سایر معانی: مردم عادی (رجوع شود به: commonalty)، (c بزرگ) house of commons، (در دانشگاه و غیره) خوراک همگانی، خوراک تریا، تریا، (دانشگاه) تالار ناهارخوری، میز(های) خوراک ...
اشپزخانه، محل خوراک پزی سایر معانی: آشپزخانه، مطبخ، پختگاه
پارچ، سبو، کوزه، افتابه، پرتاب کنندهء توپ سایر معانی: صراحی، گلیزه، مشربه، کماش، بستک (کوزه و سبو می شوند: jug)، آفتابه، لولهنگ، به اندازه ی یک پارچ، (بیس بال) گوی انداز، پرتاب کننده ...
بار، میخانه، رستوران، کافه سایر معانی: رستوران، کافه