مشت زن سایر معانی: (عامیانه) بزن بهادر، آدم درشت اندام و دعوایی، قلچماق، مشت باز پیشه کار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بذله گو، ادم شوخ، گانگستر، اوباش، همدست تبه کاران سایر معانی: عضو دسته ی تبهکاران، گانگستری، اراذل
غبن، خسارت، اسیب، زخم، جراحت سایر معانی: آسیب (بدنی)، صدمه، گزند، تباهی، غبن ghabn، زیان حاصله در اثر عدم اجرای عقدی، طب و دامپزشکی زخم [حقوق] غبن، خسارت، زیان
اسیب، معیوب کردن، صدمه زدن، اسیب رساندن، زیان رساندن، ناقص کردن، بی اندام کردن، ضایع کردن سایر معانی: خدشه دار کردن، منقص کردن، آسیب زدن، گزند زدن، آکمند کردن، لطمه زدن، (نادر) عیب، نقص، (مه ...
حد، مرز، نقطه، هدف، نشان، نشانه، درجه، علامت، نمره، علامت مخصوص، خط شروع مسابقه، علامت سلاح، چوب خط، مدل مخصوص، خط، پایه، مارک، داغ، علامت گذاردن، نشان کردن، علامت گذاشتن، توجه کردن سایر معا ...
بچه ناقص الخلقه سایر معانی: (در اصل) بچه جن، بچه ی عوضی (بچه ای که پریان به جای بچه ای که دزدیده اند می گذارند)، بچه ای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند، ساده لوح
کدو، شربت نارنج، اسکواش، کدو مسما، کدوی رشتی، افشره نارنج، کوبیدن و نرم کردن، خفه کردن، خمیر شدن، له کردن سایر معانی: کوبیدن و خمیر کردن، درهم کوبیدن، خرد و خمیر کردن، له و لورده کردن، سرکوب ...
خوی، تقلا، کوشش، کشش، اصل، خیل، نژاد، کشیدگی عضله، صفت موروثی، خصوصیت نژادی، در رفتگی یا ضرب عضو یا استخوان، اسیب، زور، درد سخت، مشمئز شدن، کش دادن، پالودن، پیچ دادن، سفت کشیدن، زور زدن، زود ...
خیز، ورم، سام، مغرور سایر معانی: افزایش، رشد، فزونی، ازدیاد، اماس، باد، بادکننده، متورم شونده، غلنبه [عمران و معماری] تورم - آماس - بادکردن - ورم کردن - آماس کردن - برآمدگی [صنایع غذایی] اما ...
لگد، فشار دادن، پایمال کردن سایر معانی: لگد مال کردن، لگد کوب کردن، (زیر پا) له کردن، لگد کردن، (مجازی) زیر پا گذاشتن، تجاوز کردن، تباه کردن، تخطی کردن، (با گام های سنگین) راه رفتن (tramp هم ...